پاتوقمون آلاچیق های ته دانشگاه بود. رو به روم نشسته بود و زل زده بود تو چشم هام. ساکت،بی حرکت.فقط نگاه می کرد. مثل پیرزنی تنها وسط خانه سالمندان.که روی صندلی لم داده،نگاهش رو صفحه تلویزیون ِ،ولی خودش یه جایی دیگه ست.تو هپروت. تو عالم خودش. چشم هاش می درخشید. برق داشت. برقش من رو هم گرفته بود و برده بود به اون روزی که شرط گذاشت هر کسی دیرتر از سرازیری جلوی دانشگاه پایین بره باید به اون یکی سواری بده. همیشه شرط هاش رو طوری می بست که مجبور باشم ببازم.آخه باختن بهش هم قشنگ بود. روی دوشم سوار شد و تو گوشم زمزمه کرد: سرو خوش قامت تراشیده.شاخه هایت کجاست پَر بزنم»
گفتم:خَرِت،خرکیف بشه،رَم میکنه ها؟» بعد شروع کردم به دوییدن.من می دوییدم و اون می خندید.بلند،طوری که همه دنیا بشنوه.از توی جاده زدم تو دل باغ های پایین دانشگاه و رو برگا دراز کشیدیم. همچنان داشت می خندید. منم همچنان خرکیف بودم از بودنش،از داشتنش.
بهش گفتم:هنرمند محبوبت ترلان پروانس؟»
گفت:واسه چی؟»
گفتم:آخه خر سواری زیاد دوست داری»
اینقدر خندیده بود که اشک از چشم هاش جاری شده بود.

اشک از چشم هاش جاری شده بود. دیگه نگاهم نمی کرد. سرش رو پایین انداخته بود. می خواست چیزی بگه ولی حرفش رو قورت می داد.نفس عمیقی کشید و بریده بریده گفت:دوسس.تت دارم.ولی دیگه نمی تونم باهات باشم.نپرس چرا؟فقط برو.»

مردها با چشم عاشق میشوند؟ ۲

مردها چگونه عاشق می شوند؟

چه به سر پیامبری آمده که خودش عاشقانه بت ها را میپرستد؟

رو ,تو ,هاش ,چشم ,اون ,دانشگاه ,چشم هاش ,می خندید ,هاش جاری ,بود و ,شده بود

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

موسسه آموزشی همراه نو به وبلاگ و سایت غلغله خوش آمدید BenYamin is typing... آنچه بیشتر هستم. نرم افزار امیر قره چاهی هلو چت|چت هلو سیستم کلاهبرداری پاپ اپ می پَـــــــــــــرواز